شب چهارم محرم 99/6/2
مرحوم جد ما به این دالان آمده و بساط نمازش را پهن کرده که مزاحم اهل خانه نباشد. آنها خواب هستند. با گریه من از خواب بیدار نشوند و اذیت نشوند.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

دعاهایی که آخر بحث نمی توانم عرض کنم، حالا می خواهیم عرض کنیم. خدایا این محرم را آخرین محرم عمر ما قرار نده. این عزاداری های ناقص، شکسته و بی قیمت ما، این سیاه پوشی ها، این سیاه زدن ها، این ظواهر را از ما به مرحمت قبول بفرما. سرمایه ما در قبر و قیامت قرار بده. اگر آدم با سرمایه عزاداری حضرت حسین از دنیا برود، با سرمایه ها، یعنی قبول باشد، سرمایه باشد، خیلی ثروتمند خواهد بود. خدایا این شکسته بسته های ما را به فضل و کرمت قبول بفرما. رهبر بزرگوار ما را طول عمر و عزت و قوت و سلامت بیشتر مرحمت بفرما. ستون برقراری این کشور شخص ایشان است. به فضل خدا و کرم امام زمان علیه السلام. این ستون را بر پا بدار. خب.

عرض کردیم هایی کردیم که اینها تقریبا با آن حرف هایی که حاج آقای نخچی درمورد امر به معروف و نهی از منکر فرمودند تطبیق می کند. این که الان برایتان می خوانم مورخی است که مورخ وهابی هاست. مفسر است. یک دوره تفسیر دارد. تفسیرش، تفسیر وهابی هاست. یعنی سنی تنها نیست. سنی وهابی است. سنی وهابی به معنای سنی ای ست که اسلامش، اسلام اموی است. این را دقت کنید. اسلام اموی. یزید خلیفه است. خلیفه پیغمبر است. پیغمبر مکرر می فرمود که من دوازده خلیفه دارم. می شمارند. ششمی می شود امیرالمومنین. ایشان را به زور جا دادند. یعنی می گویند خلافت امیرالمومنین با شرایطی که پیغمبر فرموده نمی خواند. چون این دوازده نفر، دوازده نفری هستند که امت بر آنها اجماع می کنند. یزید بوده. امت بر خلافتش اجماع کردند. اما درمورد علی امت بر خلافتش اجماع نکردند. تمام مدت داشته با مسلمان ها می جنگیده. مسلمان های مخالف خودش. البته چاره ای ندارند و اسم می برند. اسم می برند و بعد در آن تشکیک می کنند. اما یزید یکی از خلفایی است که پیامبر فرموده. فرموده من دوازده نفر خلیفه دارم و چه و چه. یکی از آنها یزید است. حالا یک کسی که جزء حزب خودشان است، یعنی عضو حزب اسلام اموی این را می گوید. وهابیت، حزب اسلام اموی ست. ایشان در تاریخش که عرض کردیم یک دوره تاریخ و یک دوره تفسیر و صدتا چیز دیگر دارد، می گوید قد روی عن یزید کان قد اشتهر بالمعازف و شرب الخمر. مشهور بود. عالمگیر بود. همه می فهمیدند و می دانستند که تار و تنبور و وسایل موسیقی دائما در حضورش است و شرب خمر می کند. والغنا. غنا را که می دانید. غنایی که حرام است. یعنی آوازه خوانی. آوازه خوان داشت. از عصر یزید موسیقی در عالم اسلام عمومی شده. سر و صدای موسیقی در شهرها به گوش می رسد. دوره های قبل صدای قرآن به گوش می رسید. حالا در عصر ایشان سر و صدای موسیقی هست. یک آوازه خوانی ست به نام سُرِیج که از عصر عثمان آمده. اما در عصر عثمان هنوز پوشیده است. بعد ها در عصر معاویه و یزید شهرت پیدا کرده و در عصر یزید عالم گیر شده. خیلی بد قیافه است. اما صدایش درجه یک است. این اولین موسیقی دان و آوازه خوان مشهور عالم اسلام است که ایشان به دربار خودش آورده بود و برای او موسیقی و آواز می خواند. احتمالا یکی از این آلات موسیقی را می زد که حالا یادم رفته چه و آواز می خواند. خب آوازش خیلی خوب بود و... و صید. دائما دنبال شکار بود. شما شرح احوال اعلی حضرت ناصرالدین شاه را هم که نگاه کنید، یکی از درباریان ایشان زندگی نامه خودش را نوشته. معمولا هفته ای یک بار شاه برای شکار می رود. خب کشور چه؟ آن را صدراعظم اداره می کند. ایشان دو سه روز همین اطراف تهران که حالا اسمش را یادم رفته، برای شکار می رفت. ایشان هم همینطور. صید و الإتخاذ الغلمان و القیان. نوجوان هایی را در دربار و شب نشینی هایش هم بازی و هم سخن می گرفت. حالا تا اینجا را می دانیم. قیان یعنی همان آوازه خوان ها و تار و تنبورزن ها. کلاب. با سگ بازی می کرد. یک مجموعه سگ داشت. با این سگ ها بازی می کرد. و نطاح بین الکباش. گوسفندهای شاخ دار. چه می گوییم؟ مثلا قوچ. اینها را به جنگ هم می انداخت. ایشان نشسته آن بالا و دارد جنگ قوچ ها را تماشا می کند. و دباب و القرود. خروس ها را به جنگ می انداخت. مثلا. با میمون بازی می کرد. میمون ها را سوار اسب می کرد و اینها را به مسابقه وا می داشت. که یکی شان از آن بالای اسب به زمین خورد و مرد و ایشان عزادار شد. در مرگ چه؟ میمون. مثلا شامپانزه. و ممن یوم الا یصبح فیه یخمورا. هیچ روزی از خواب برنمی خواست مگر اینکه مخمور بود. مخمور بود یعنی چه؟ مست. یعنی انقدر خورده بود که شش هفت ساعت، هشت ساعت هم خوابیده. صبح که بلند می شود هنوز... و کان یشدّ القرد علی فرس مسرجه. [میمون] را سوار اسب زین دار می کردند و می بستند که نیفتد. بحبال و یسوق به. مثلا با آنها تاخت می کرد. و یلبس القرد غلانس الذهب. لباس های طلایین بر تن این میمون ها می کرد و در آن بازی ها شرکت می کرد. و کذلک الغلمان. لغت غلمان را که بلد هستید. در قرآن هم آمده. حور و غلمان. و کان یسابق بین الخیل. با اسب ها مسابقه قرار می داد. و کان اذا مات القرد حزن علیه. وقتی یکی از اینها که نمونه عرض کردم از بالای اسب پایین افتاد و مثلا مغزش چه شد این محزون شد. غصه دار شد. عزادار شد. و قیل ان سبب موته... گفتند که سبب مرگش این بود که انه حمل قرده و جعل... آن حیوان، شامپانزه یا میمون او را گزید. یعنی گاز گرفت. آن باعث مرگش شد. حالا. نقل های دیگر هم هست. این [فرد] چه شده بود؟ امیرالمومنین. امیرالمومنین. اطاعتش واجب است. در لشکر یزید یک فرمانده حرکت می کرد. حالا ان شاء الله متنش را می خوانیم. در لشکر کوفه. فرمانده حرکت می کرد و می گفت در جنگیدن با کسانی که از دین خارج شده اند شک نکنید. با خلیفه مسلمین امیرالمومنین مخالفت می کنند. اینها بی دین شده اند. من مرق من الدین. از دین خارج شده اند. و با یزید خلیفه مخالفت می کنند و او را قبول ندارند. شک نکنید. در این جنگ سستی نکنید. عرض کردیم که حضرت فرمود إنَّما خَرَجتَ لِطَلَبِ النَّجاهِ وَ الصَّلاحِ فِی اُمَّتِ جَدّی. به امت چه ربطی دارد؟ به امت چه ربطی دارد وقتی خلیفه اش اینجوری. آقا امت خلیفه را قبول کرده. دیشب عرض کردم. نقل است که فقط دو نفر بیعت نکردند. دو نفر. یکی امام حسین است و البته اطرافیانش و یک قاضی در شهر مکه. عرض کردم آن هم نام و نشان چندانی ندارد. بقیه عالم اسلام او را به خلافت پذیرفته اند. حالا این را هم باید بحث کنیم. امت اسلام که یک روزی رسول خدا، یک معصوم کامل رهبری شان را به عهده داشته، حالا یک فاجر و فاسق کامل را به عنوان خلافت آن پیامبر پذیرفته اند. اوقات شان هم هیچ تلخ نیست. مردم زندگی شان را می کنند. هیچ کسی زندگی اش به خاطر اینکه خلیفه یک همچین کسی است به هم نخورده. فقط امام حسین. می گوید امت ما فاسد شده. من می خواهم بروم این فساد را بردارم. برطرف کنم. چکار کرده؟ رفته کشته شده. یزید را برداشته؟ نه. یزید بعد از ایشان شراب نمی خورد؟ چرا. حالا باز داستانش را هم داریم. در یک نوشته تاریخی دیگر از یک مورخ معتبر درجه اول به نام چه؟ یادم رفته. مسعودی. ایشان می گوید کان یزید صاحب طرب. صاحب بزن و بکوب بود. رقاصی. آوازه خوانی. و وسایل موسیقی. البته وسایل موسیقی آن وقت اندک بود. خیلی پیشرفته نشده بود. و جواره. پرندگان شکاری داشت. یعنی باز شکاری تربیت شده. شاهین شکاری تربیت شده در دربارش بود. و کلاب. سگ شکاری. قرود. میمون. فهود. یوزپلنگ. یوزشکاری. یوزشکاری داریم. و منادمه علی الشراب. هر شب با دوستانش مجلس داشتند. می گوید و جلس ذات یوم علی شرابه. یک روز در مجلس شراب خودش نشسته بود. و ان یمینه ابن زیاد. ابن زیاد هم دست راستش بود. و ذلک بعد قتل الحسین علیه السلام. بعد از شهادت حضرت حسین حالا مجلس دارند. حالا اینکه اظهار پشیمانی هایی کرد که بعد خواهیم گفت. اما دروغی بود. مجلس روضه گرفت. دروغی بود. در شام عزاداری به پا کرد. دروغی بود. و ذلک بعد قتل الحسین و اقبل علی ساقیه. به ساقی مجلس رو کرد و فقال. یک شاعر خواند. چون یزید شاعر درجه اولی است. اسقنی شربه تروی مشاشی ثم مل فاسق مثلها ابن زیادی. یک شرابی به من بده که تمام استخوان هایم هم سیراب شود. بعد هم برو پیش فاسق ابن زیاد و به او هم همینجور شراب بده. صاحب سر و امانتی عندی. این صاحب سر من است. صاحب امانت نزد من است. بتسدید مغنمی و جهادی. جهادهای زمان من را او به عهده دارد. جهاد. مثلا جهاد علیه امام حسین. مثلا. و او برای من غنائم می آورد. ثم امر المغنین فغنوا به. آوازده خوانان را امر کرد که حالا این شعر را به غنا بخوانند. طبل بزنند و تنبک بزنند و این شعر را بخوانند. دقت کنید. و غلب علی اصحاب یزید و عماله ما کان یفعله من الفسوق. شهر و کشور. غلب علی اصحاب یزید. همه یاران و اصحاب یزید همان چیزهایی که او عمل می کرد غلبه داشت. همان فسق و فجور. همان تار و تنبور. فی ایامه ظهر الغنا بالمکه و المدینه. در عصر بنی امیه شهر مکه و مدینه مرکز شراب و آوازده خوانی و موسیقی و چرورش موسیقی دان شده است. عجیب است ها. شهر مکه و مدینه مرکز تعلیم آوازه خوان است. مرکز تعلیم موسیقی است. و استعمل الملاهی. وسایل لهو و لعب آنجا به کار می رفت. و اظهر الناس شرب الشراب. خیلی است. حالا دیگر عادی است. شراب خوارگی عمومی شده. ظاهر و آشکار است. و کان له قرد یکنا بابی قیس. یک دانه میمون داشت که نامش ابی قیس بود. در مجالسی که بزرگان کشور و وزیر و امیر و اینها می آیند ایشان حاضر بود. آن میمون. یحضره مجالس منادمته. و یطرح له متکا. یک پشتی برایش می گذاشتند. و کان قرد خبیث. یک میمون بدی بود. یعنی بد رفتار می کرد. حالا دیگر اینها را رها می کنیم. یک همچین کسی بر مسند پیغمبر، دقت کنید. پادشاه است، خب پادشاه است. اصلا بنای یک پادشاهی بر عدالت و تقوا و اینها نیست. اصلش نیست. حالا اگر یک نفر در پادشاهی منظم و مرتب و درست بود، این اتفاقی است. پیش آمده. ما برای هیچ پادشاهی، برای هیچ پادشاهی ذکر خیر نگفته ایم و طلب رحمت نکرده ایم جز حافظ اسد. آن هم نه اینکه آدم خوبی بود. او ایران را نجات داد. در میان مجموعه اعراب، یک نفر مخالف بود. کل عرب می خواستند به جنگ ایران بیایند. فقط ایشان مخالفت کرد. خب حق دارد دیگر. اگر یادتان باشد، آن مرکاوا بود؟ بله؟ تانک های اسرائیلی. اینها که طرف لبنان می آمدند، تنها وسیله ای که می توانست اینها را متوقف کند موشک هایی بود که پسر حافظ اسد به [حزب الله] داده بود. مرکاوا لنگ شدند. خب خدمت کرده. می گوییم خدا بیامرزدش. در مرگ مادرش عالم بزرگ شیعه سوریه را برای نماز خواندن بر مادرش آورد. خودش هم با دست باز، نه اینجوری[مثل سنی ها] با دست باز پشت سر آن عالم ایستاد و نماز میت مادرش را خواند. حالا. این نشانی های خوبش است که مثلا ممکن است آدم بگوید ان شاء الله خدا بیامرزدش. می خواستیم این را عرض کنیم که امام حسین برای امر به معروف آمده است. اولین امر به معروف ایشان چیست؟ یک کسی بر جای پیغمبر نشسته که بدتر از او کسی نیست. مثلا. عرض کردیم عبدالله حنظله قصیر الممالکه آن عبارت ها را گفت. گفت این از محارمش هم پرهیز نمی کند. مادر، خواهر، دختر. در بنی امیه یک چیزی بود. بنی امیه. خب. یک همچین کسی بر جای پیغمبر نشسته. امیرالمومنین و خلیفه رسول الله. باید با این مقابله کرد. بدعت بزرگی است که اولین بار اتفاق افتاده است. با بدعت هم علمای امت باید مخالفت کنند. مساله اش را گوش کردید. علمای امت باید با بدعت هایی که پیش می آید مقابله کنند. مخالف کنند. این مقابله نتیجه دارد یا ندارد؟ می خواهد داشته باشد، می خواهد نداشته باشد. این غیر امر به معروف معمولی است. اگر شما می خواهی به یک نفر امر به معروف معمولی بکنی، باید احتمال اثر بدهی. اگر احتمال اثر نمی دهی دیگر واجب نیست. مستحب است. بله؟ اینجا اصلا لزومی ندارد اثر کند. عالم امت باید بایستد. هرطوری شد. هرطوری شد. خب امام حسین ایستاده. در مقابل این بدعت. بدعت یعنی چه؟ یعنی یک کسی مثل یزید بر جای پیغمبر نشسته است. پس بنابراین ما می گوییم که حرکت امام حسین علیه السلام فقط برای امر به معروف و نهی از منکر بوده. همانطور که خودش فرمود. إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاح فِی اُمَّتِ جَدّی اُریدُ أن آمَرَ بِالمَعرُوف وَ انهَی عَن المُنکَر. من دارم می روم. می خواهم امر به معروف کنم. حکومت؟ نه. حکومت؟ نه. یعنی به نیت حکومت می روم؟ نه. به نیت امر به معروف و نهی از منکر.

باز یک کمی هم درمورد نماز صحبت کنیم. ان شاء الله ده دقیقه یک ربع برسیم. یک کتابی است به نام عُده الدّاعی. عُده یعنی وسایلی که یک نفر دعا کننده لازم دارد. نوشته یکی از علمای تراز اول شیعه است. قبر مطهرش در کجاست؟ کجا؟ نجف. مقبره دارد. مقبره جدی. ما سر قبرش رفته ایم. حال اسم مبارکش یادم رفته. ایشان حدیث را نقل می کند. می فرمایند که در آنچه بر حضرت داود علیه السلام وحی شد این عبارت بود. فرمود یا داوُد لَرُبَّ ما صَلَّ العَبد فَأضرِبُ بِها وَجهَهُ. چه بسا بنده ای نماز می خواند، من آن نمازش را به صورتش می زنم. فَأضرِبُ بِها وَجهَهُ. آن نمازش را به صورتش می کوبم. ببینید یک وقت گرفتاری های ما از اینجاها ناشی می شود. شما در این شهر بگردید یک نفر که گرفتار نیست پیدا کنید. چون دائما با مردم در تماس هستم یک چیزهایی، یک گرفتاری هایی. بابا قدیم اصلا اینجوری نبود. زمانی که ما جوان بودیم خب آن وقت هم با مردم مرتبط بودیم. همچین چیزهایی نبود. خب وَ أحجُبَ عَنّی صُوتَهُ. برای صدای او حاجب می گذارم. اصلا به گوش من نمی رسد. نمی گذارم صدایش بالا بیاید. البته خدای متعال که همه چیز را می داند و می شنود و می بیند. این یعنی خصوصی اصلا صدایش به گوش من نمی رسد. هر صدایی به گوش خدا نمی رسد. دهان باید پاک باشد. حالا من این آدم را فَأضرِبُ بِها وَجهَهُ وَ أحجُبَ عَنّی صُوتَهُ. صدای او را از خودم مانع می شوم. به گوش من نرسد. أتَدری مَن ذلِکَ یا داوُد؟ می دانی این کسی که من اینجور از او رو می گردانم کیست؟ یا داود این آن کسی است که ... دقت کنید. یُکثِرُ الإتِفاتِ إلَی حُرُمِ المُومِنین. این آن کسی است که نماز می خواند. اما چشمش دائما دنبال ناموس مردم است. یُکثِرُ الإتِفاتِ. زیاد به نوامیس مومنین نگاه می کند. وَ عَینِ الفِسق. به چشم بد نگاه می کند. این یک. وَ ذلِکَ الَّذی حَدَثتَهُ نَفسَهُ. این آن آدمی است که وقتی در دلش فکر می کند، این را فکر می کند. لَو وَلي أمراً لَضَرَبَ فِيه الأعناقِ ظُلماً. اگر من قدرت پیدا کنم، هرکاری بتوانم ظلما می کنم. يا داوُد نُح عَلَى خَطِيئَتِكَ كَالمَرأةِ الثُكلى عَلَى وَلَدِها. که متاسفانه ما اینها را نداریم. ای داود بر گناهانت نوحه کن. بر خطایای خودت نوحه کن. كَالمَرأةِ الثُكلى. مثل زنی که بچه اش، نوجوانش، جوانش را از دست داده. بعد فرمود آنهایی که، آنهایی که دست شان به جایی می رسد یک همچین چیزهایی دارند. مرحوم عموی من گفت من هفت سالم بود. از خواب بلند شدم تشنه ام بود. می خواستم به مادرم بگویم یک کمی به من آب بدهد. دیدم پدرم (یعنی پدربزرگ ما) دارد نماز می خواند. در قنوت است. دارد گریه می کند و نماز می خواند. من از گریه پدرم گریه ام گرفت. گریه کردم و خوابم برد. یک آقایی خوانه شان ته این کوچه بود. آن وقت آن آقا جوان بود. الان نمی دانم هست یا نه. آمده بود از در خانه ما عبور کرده بود. خانه ما مثل دری که الان اینجا هست را داشت. بعد یک دالان چهار پنج متری داشت. مرحوم جد ما به این دالان آمده و بساط نمازش را پهن کرده که مزاحم اهل خانه نباشد. آنها خواب هستند. با گریه من از خواب بیدار نشوند و اذیت نشوند. دارد اینجا گریه می کند. می گفت من می خواستم بروم حمام. رفتم حمام و برگشتم دیدم هنوز دارد گریه می کند. من اگر بخواهم یک همچین گریه ای داشته باشم باید چکار کنم؟ گناه اصلا نمی کندها. اصلا. حالا حضرت داود که معصوم است. باید پاک بخوری. پاک بخوری. حلال بخوری. حلال و پاک. این یادتان نرود. هم حلال هم پاک. و هرچیزی نخوری. هرچیزی نخوری. به هر اندازه نخوری. اگر آدم شکمش را از غذا پر می کند، بنده شب شکمم پر از غذاست. می خوابم. اصلا بیدار نمی شوم. برفرض هم به یک زوری بیدار شوم دیگر نمی توانم گریه کنم. با شکم پر نمی شود گریه کرد. با چشمی که خدایی نکرده آزاد است، انکان گیره وجود ندارد. نه برای امام حسین نه برای هیچ چیز دیگری از مسائل معنوی. ادامه حدیث را هم بخوانیم وتمامش کنیم. بعد فرمود وَ کَم رَکعَتٍ طَوِیلَهٍ فِیها بُکاءٌ بِخَشیَهٍ قَد صَلّی ها صاحِبُها لا تُصابِی عِندی فَتِیلاً می گویند حالا بر فرض یک نفری هم نماز خوان است. حتی در نمازش گریه هم می کند. حالا نمی شودها. حالا فرض. در نمازش هم گریه می کند. نماز طولانی می خواند. گفتند مرحوم آقای آشیخ حسن علی نخودکی رفته بود روی پشت بام های حرم حضرت رضا علیه السلام برای نماز جا انداخته بود. در رکوع بود. برف آمد. برف می آمد. روی پشت ایشان انقدر برف نشسته بود. یعنی رکوع انقدر طولانی بود. بر فرض یک کسی یک نماز طولانی می خواند و در آن گریه ها می کند. نمی شودها. فرض. قَد صَلّی ها صاحِبُها لا تُصابِی عِندی فَتِیلاً. این نماز به اندازه یک تکه نخ انقدری پیش من قیمت ندارد. چرا؟ حینَ نَظَرتُ فِی قَلبِهِ. من به دلش نظر می کند. وَ وَجَدتُهُ إن سَلَّمَ مِنَ الصَلاه. می بینم دل این آدم اینجوری است که وقتی سلام نمازش را بدهد، اگر فرض کن در اداره یک مرتبه ده میلیون رشوه بیاورند، کاملا می گیرد و ... آن بنده خدا می گفت رفته بودیم پیش قاضی. حرفی که من زده بودم حرف حق بود. این کشوی میزش را کشید. دیدم داخل کشو سکه هست. با نهایت شادمانی. البته یک مثال دیگر زده اما من نمی خواهم آن مثال را عرض کنم. راحت. خوش. اگر پیش آمد، اگر پیش آمد [ابایی از کار اشتباه ندارد.] نماز قیمت دارد. ولو پنج دقیقه طول بکشد. وقتی از یک چشم پاک، گوش پاک، زبان پاک، دست پاک. آن وقت نماز قیمت دارد. من در طول روز مواظب چشمم هستم. مواظب چشمم هستم. ببینید حتی سعی می کنم چشمم نیفتد. نه نگاه نکنم. به نامحرم نیفتد. اگر نیفتد، شما دو رکعتی که نماز می خوانی، یک کمی حواست در نمازت هست. یک کمی حواست در نمازت هست.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

دو نفر ایستاده اند جلوی نماز امام. ظهر شده بود. مرحوم آشیخ جعفر شوشتری فرموده است که شب عاشورا را اصحاب اذان گفتند. صبح روز عاشورا را حضرت علی اکبر اذان گفت. نماز ظهر عاشورا را دیگر خود امام حسین اذان گفت. یعنی چه؟ کجا داشت می رفت؟ کجا داشت می رفت؟ نماز دو رکعت است دیگر. نماز خوف دو رکعت است. نماز تمام شد، دو نفری که جلوی ایشان ایستاده بودند، بر زمین افتادند. یکی سعید بن عبدالله حنفی است. سیزده چوبه تیر در تنش بود. جالا چقدر تیر زدند که سیزده تا در تنش فرو رفته. بعد این را عرض کرد. گفت آقا آیا من به عهدم وفا کردم؟ من برای شما کاری کردم؟ فرمود که تو در بهشت پیش روی من هستی. تو در بهشت پیش روی من هستی. بعد دیگر نزدیک های عصر خودش به میدان رفته بود. هیچ کس نبود. در مقاتل می گویند ایشان و حضرت ابالفضل با هم به میدان رفتند. ایشان این گوشه میدان و دیگری آن گوشه میدان. و ذکر می گوید. مثلا لا حول و لا قوه الا بالله. هم خانم ها صدا را می شنوند و دل شان گرم است هم برادر. ایشان هم ذکر می گفت. ایشان هم ذکر می گفت. از هم خبردار می شدند. یک وقتی دیگر صدای ابالفضلش را نمی شنود. خودش را رساند بالاسر ابالفضل. دوتا دستش رفته. وقتی یک جنگجو دوتا دست ندارد دیگر در اختیار دشمن است. دشمن می تواند هرکاری با او بکند. شمشیرزن شمشیر می زند. تیرانداز تیر می اندازد. نیزه دار،نیزه می زند. ببینید اگر نیزه را از دور پرتاب کنند، از فاصله ده متری، از این طرف بدن می رود داخل از آن طرف بدن می آید بیرون. گفتند سه تا تیر بود. یک تیر در چشم مبارکش بود. یک تیر در سینه اش بود. غیر از تیرهای دیگر که در بدن فرو رفته یک تیر در سینه بود. حالا این چطور راه پیدا کرده بود؟ یعنی از لابلای ضره راه پیدا کرده بود و به سینه وارد شده بود. حالا ابالفضل می خواهد از روی اسب به زمین بیفتد. به رو هم به زمین می افتدها. نه به پشت.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای