أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
بحث مان درمورد آیه 124 سوره مبارکه بقره بود. وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بحث های فراوانی در ذیل این آیه هست. اگر کسی همت داشته باشد و تفسیر تسنیم را مطالعه کند، می بینید پنجاه صفحه بحث این آیه شده است. چون ما ذره ذره بحث می کنیم کمی طول کشید. حرف این بود که خدای تبارک و تعالی حضرت ابراهیم را امتحان کرد و ایشان امتحانات را به خوبی جواب گفت و در نتیجه و به جزای امتحانات بسیار سخت و بزرگی که ایشان گذرانده بود به مقام امامت رسید. ایشان امامت را برای فرزندان خودش هم درخواست کرد و دعا کرد که خدایا به فرزندان من هم امامت مرحمت کن. زیرا زمانی که به این مقام رسید خیلی خوشحال شد. در این مقامات پوچ دنیایی، مثلا فرضا وقتی کسی مبصر کلاس می شود؛ آدم برای خودش یک چیزی احساس می کند. حالا آنجا یک مقام واقعی بود. مثلا می گوییم که عالم انسانی در دست ایشان قرار داده شد. مقام خیلی بلند بود. در روایات ما دارد که از نهایت شادمانی رسیدن به این مقام، ایشان این مقام را برای فرزندانش هم درخواست کرد. بعد آنجا جواب فرمودند که این به همه کس نمی رسد. اگر کسی ظلم کرده باشد، لایق مقام امامت نیست. حالا بحث ظلم را عرض می کنیم. اگر در خاطرتان باشد عرض کردیم دوجا در قرآن از امام نام برده شده. البته متعدد نام برده شده اما این دوجا، جاهایی است که تفسیری از امام هم آمده است. عرض کردیم دوجا بود دیگر. در آیه 24 سوره مبارکه سجده می فرماید: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا و در آیه 73 سوره مبارکه انبیاء هم فرموده: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا نام مبارک حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب قبلا برده شده و بعد می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ ما این سه نفر را امام قرار دادیم. یک جایی هم به طور کلی می فرمایند ما کسانی از بنی اسرائیل را به مقام امامت رساندیم. در هردوی اینجاها که به رسیدن کسانی به مقام امامت اشاره کرده، توضیح امامت را هم در کلمه بعد فرموده است. مثلا جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا اگر خاطرتان باشد عرض کردیم این يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا تفسیر امامت است. این يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا را کمی توضیح عرض می کنم. أَمْرِنَا یعنی چه؟ کجا از أَمْرِنَا صحبت شده؟ در آیه 82 سوره مبارکه یس می فرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ امر الهی چنین است که آنگاه که چیزی را اراده می کند، بفرمایید وجود چیزی را؛ آنگاه که وجود چیزی را اراده می کند، می گوید باش و او می شود. به محض اینکه او گفت باش، می شود. موجود باش، موجود می شود. بعد هم می فرماید البته اینجا سخنی گفته نمی شود. در این امری که گفتند اگر گفت باش، می شود؛ در اینجا سخنی گفته نمی شود. مقصود اراده است. تا اراده می کند، شده است. تا اراده می کند. لفظ ها، لفظ های بشری است و ناگزیر درونشان نقایص دارد. تا اراده کرده است، شده. وجود اشیاء یک ذره از اراده الهی تاخیر و فاصله ندارد. اراده است و شدن. خب چنین امری دلیل و وسیله هدایت مردمان است. امام صاحب قدرتی از نوع قدرت کن فیَکون می شود. در کجا؟ در جانب هدایت مردم. ببینید مثال عرض می کنم. مثلا شما برای قبولی در کنکور زحمت زیادی کشیده اید. خب نتیجه اش این است که شما باید در کنکور قبول شوید دیگر. ما می گوییم تا خدا نخواهد هیچ چیز نمی شود. شما زحمت کشیده اید. لایق شده اید. اما به این معنا نیست که خودت می رسی و خودت قبول می شوی. نه خودت قبول نمی شوی. خدا می خواهد که قبول شوی. این یک بحث مفصلی دارد. در تمام حوادثی که در جهان اتفاق می افتد، ولو مقدماتش جور شود، اما اراده الهی آن مقدمات را به نتیجه می رساند. مشخص است؟ این را قبول دارید که همه اشیاء عالم مخلوق خداست. چیزی نیست که مخلوق خدا نباشد و مثلا من خلق کرده باشم. چرا خدای متعال به یک انسان هایی قدرت خلق داده است اما خدا داده است. نه اینکه خودش داشته باشد. بسیاری از دانشمندان که باید در زندگینامه هایشان بخوانید، گاهی بوده که کارش را کرده و بعد هم خوابیده. خب در خواب مگر مغز آدم کار می کند؟ می گوید در خواب دیدم که فلان مساله چگونه حل می شود. یک مرتبه به صورت یک الهام یک مساله فهمی برایش پیش می آید. من هرچه کوشیدم خودم به نتیجه نرسیدم اما یک مرتبه در خواب گویی چیزی برق زد. اینها مثال است برای نزدیک شدن به فهم آدم. ما مقدمات را ایجاد می کنیم. او نتیجه را می دهد. برای ایجاد مقدمات هم خدا به شما قدرت می دهد که می توانید ایجاد کنید. بدون توفیق خدا آدم نمی تواندن کاری کند. یعنی کمک و مدد خدا و قدرتی که خدا به شما داده است. کمکی است که خدا به شما کرده. شما کار را تا لبه می رسانید. اما نتیجه اش را خدا باید بدهد. اینگونه است. حالا این را تکرار می کنم و ان شاء الله جلسات دیگر هم با بیان دیگر بحث می کنیم و مفهوم می شود. خب در سراسر جهان هرجا هدایتی هست، به دست خداست. امام وسیله اش است. این را دقت کنید. بخض اصلی بحث مان است. هرجا در جهان هدایتی هست، امام واسطه اش است. خدا هدایت می کند. امام واسطه است. ببینید هدایت را تقسیم کردیم. دو نوع است. یک وقت به شما راه نشان می دهند. یک وقت شما را می رسانند. این را داریم می گوییم. در آن نوع هدایتی که شخص به مقصد می رسد، کار، کار خداست و لاغیر. امام وسیله دست خداست. ما می گوییم یدالله دیگر. امام یدالله است. آن دست خداست که هرکسی را به مقصد می رساند. هرکس را به مقصد می رساند. من دست شما را می گیرم و می خواهم شما را ببرم تا به یک جایی برسانم. تا آن محل می برم. مثلا شما فلان دبیرستان را خواسته اید. من دست شما را می گیرم و می برم داخل دبیرستان و در اتاق مدیر می نشانم و می گویم آقا مثلا ایشان آمده نام نویسی کند. تا آخرین مرحله می رساند. این هدایت خاصه الهی است و کار امام است. امام واسطه رسیدن هرکسی به کمال مقصد است. مقصد همیشه کمال است. یک درجه بالاتری است. یک درجه بالاتری از فهم، یک درجه بالاتری از انسانیت، یک درجه بالاتری از اخلاق، یک درجه بالاتری از ایمان. این را خدا می کند اما به دست امام. این يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا یک چنین حرفی است. حضرت ابراهیم به چنین چیزی رسیده بود. در سراسر جهان هر انسانی که به درجه بالاتری از کمال می رسد، ایشان واسطه است. امام واسطه است. امیدوارم یک ذره فهمیده شده باشد. این را تکرار می کنیم. یک مطلب دیگر در همین زمینه. ببینید ما می گوییم نبوت یا نبی. لغت نبوت را به دو معنا فرموده اند. یک معنا به معنای رفعت است. نبی یعنی صاحب رفعت. یک کسی که مقام بلندی دارد. ممکن است آن معنای دوم باشد. فعلا این مشخص نیست. هردو معنا می تواند درست باشد. در معنای دوم می گویند نبوت از نبأ می آید و نبأ هم به معنای خبر است. نبی یعنی کسی که خبردار است. آن کس که خبر شد، خبری باز نیامد. این از آن نوع است. یک داستانی هست. پیامبر نگاه کرد و دید آخر مسجد یک جوانی نشسته که زرد رنگ و لاغر اندام شده و صورتش فرو رفته. مدام می خواهد بعد از نماز صبح خودش را نگاه دارد اما حالت چرت برایش می آید. پیامبر می پرسند چه شده؟ چرا اینگونه شدی؟ عرض کرد که آقا یقین من مرا اینگونه کرده. من به جهنم و بهشت یقین پیدا کرده ام. دیگر شب خوابم نمی رود. خوابم نمی رود. حرف بیشتر است. عرض کردم آقا می خواهید بگویم از اینهایی که اینجا نشسته اند چه کسی اهل بهشت است و چه کسی اهل بهشت است؟ در ادبیات فارسی هم به صورت شعر آمده است. می خواهید بگویم چه کسی؟ فرمود نه. آن کس که خبر شد. ببینید پیامبر کسی است که خبر شده است. حالا این از یک خبر، خبردار شده بود. ایشان از تمام خبرها خبردار شده بود. خب پس نبی یعنی انسانی که از همه حوادث آینده جهان خبر دارد. اگر به من می گوید دروغ نگو، با حساب می گوید. یک چیزی نشنیده. من الان یک چیزی شنیده ام و شنیده ام را برای شما می گویم. شما هم فرض کن این را در خانه تان می گویی. اما او اینگونه نیست. هرآنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد دیده است. همه را دیده است. ما می دانیم دیگر. پیامبر در معراج رفت و هم بهشت را دید و هم جهنم را دید. در بهشت در یک جای خیلی بلندی، یک خانمی را دید. دقیقش را یادم نیست. او حضرت صدیقه بود که یک تاج بر سر داشت. آن تاج کیست؟ گفت این تاج پدرم است. اینگونه. پس نبی یعنی کسی که از حوادث گذشته و آینده عالم خبر دارد. جهان گذشته دارد دیگر. شما به عالم ذر معتقدی. قرآن از یک عالمی سخن گفته که به آن عالم میثاق یا عالم ألَست می گوییم. یک عالمی بوده و یک حوادثی اتفاق افتاده. ایشان خبر دارد و کاملا می داند که چه بود. از آینده عالم هم کاملا خبر دارد که چه بود. چنین کسی مقام نبوت دارد. پس مقام نبوت مبتنی بر یک واقعیت باطنی در شخص نبی است. بعد رسول است. همین کسی که نبی است، به عنوان فرستاده خدا به جهان می فرستند تا این خبرهایی که دیده و شنیده و یافت کرده و کاملا درک کرده و لمس کرده را به مردم بگوید. پس ببینید رسالت مبتنی بر یک واقعیتی در جان رسول است. حالا ما می گوییم امام یعنی چه؟ امام یعنی کسی که سرمشق مردمان است. همه چیزش سرمشق است. مشخص است؟ در نماز جماعت یک نفر امام هست دیگر. وقتی او به رکوع می رود، شما هم باید به رکوع بروی. وقتی او به سجده می رود، شما هم باید به سجده بروی. وقتی برمی خیزد، شما هم باید برخیزی. نباید او را معطل کنی. واجب است که پیروی کنی. در جماعت واجب است که ماموم از امام پیروی کند. حالا امام که می گوییم یعنی آن موجود انسانی که در تمام ابعاد وجود انسانی سرمشق دیگران است. چگونه فکر می کند؟ آن بهترین نوع فکر کردن است و دیگران باید همانطور تعلیم ببینند و همانطور فکر کنند. تمرین کنند تا همانطور فکر کنند. این داستان را مکرر عرض کرده ایم. آمده بودند به آیت الله شاه آبادی عرض کردند آقا باران نیامده. وضع مردم مشکل است. فرمود مگر باران روزی می دهد؟ اگر باران نیاید، ایشان نمی ترسد. حالا مثال عرض کردیم. امام یک موجودی است. اگر باران نیاید، از باران نیامدن نمی ترسد که مردم امسال به قحطی گرفتار شوند. نه. به قحطی گرفتار نمی شوند. از باران نیامدن کسی به قحطی گرفتار نمی شود. اگر خدا بخواهد می شود و اگر خدا نخواهد نمی شود. آن را می داند. لذا جز از خدا از هیچ چیز نمی ترسد. این خصلت امام است. ما چطور؟ ما باید به گونه ای باشیم که از هیچ چیز جز خدا نترسیم. امام به هیچ کس و به هیچ چیز جز خدا امیدوار نیست. البته این کمی سنگین است و فهمش کمی مشکل است. این الگو و سرمشق ماست. ما باید به گونه ای باشیم که به هیچ کس و هیچ چیز امیدوار نباشیم. شما این قرص را می خوری، اگر به این قرص ها امیدوار باشی، هیچ اثر نمی کند. ممکن است ضرر هم داشته باشد. اگر به خدا امیدوار باشی، این اثر می کند. این مثال است. باز باید تکرار کنیم. چگونه فکر می کند. او امام فکر کردن هم هست. او در اخلاق هم امام است. اخلاق ما باید مانند او باشد. در رفتار او امام است. حالا مثالش را برایتان گفته ام. نمازی که ما می خوانیم عین نمازی است که امیرالمومنین می خوانده. مگر امیرالمومنین امام ما نیست؟ ایشان هم همینطور نماز می خوانده. البته نماز ما یک کمی کمبود دارد. از نظر ساختمان فیزیکی نماز، باز یک مقدار نمازمان کم دارد. می توانیم سعی کنیم و خودمان را به آن نماز برسانیم. از نظر فیزیکی عرض می کنم. از نظر روح نماز که خیلی فاصله دارد. یک داستان هایی می گویند دیگر. مثلا حضرت صادق علیه السلام به ایاک نعبد و ایاک نستعین رسیده بود. این را همینطور تکرار کرد و تکرار کرد و تکرار کرد تا از هوش رفت. فرمود من انقدر این را تکرار کردم تا از آن را از گوینده اصلی اش شنیدم. این باطن نماز امام است. حالا کاری نداریم. ما مدام باید سعی کنیم خودمان را بیشتر با آنچه که در افکار امام ما می گذرد، در اخلاق امام و در رفتارشان وجود دارد، تطبیق کنیم. امام کسی است که برای تمام ابعاد وجود انسان الگو و سرمشق است. انسان آنجا به کمال می رسد. آنجا به کمال می رسد که هرچه بیشتر به تمام ابعاد وجودی امام نزدیک شده است. این ظاهر امام است. باطن امام این است که اینجا عرض کردیم. او ضمام هدایت تمام موجودات عالم را بدست دارد. هرکس هرقدمی در واقع وجودش برمی دارد، به مدد امام برمی دارد.
یک بحث کوتاه اخلاقی هم عرض کنم. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. این را قبلا هم عرض کرده ام. اما در بحث اخلاقی تکرار مستحسن و خوب است. در آیه 19 سوره مبارکه یس می فرماید: قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ از جانب حضرت عیسی سه نفر از حواریون ایشان که رسول هستند فرستاده اند به شهر انتاکیه. اینها زیر بار نرفتند. وضع شهر به خورده. اینها می گویند از زمانی که شما به شهر ما آمده اید اینگونه شده. حالا صدتا معجزه کرده اند. آدم مریض مداوا کرده اند. مرده زنده کرده اند. هزارتا مشکل حل کرده اند. مردم زیر بار نرفتند و دست از بت پرستی و شرک شان برنداشتند و گرفتار شدند. می گویند از روزی که شما به شهر ما آمدید شهر ما را به هم زدید. ما راحت داشتیم زندگی می کردیم. جواب می دهند: قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ این شومی ای که شما گرفتار آن شده اید، پیش خودتان است. این را ما اینگونه عرض می کنیم. آقا اگر ما شومی داشته باشم، به خاطر گناهی است که کرده ایم. شومی اصلا در عالم وجود ندارد. عدد سیزده نحس اصلا در عالم وجود ندارد. هیچ چیز نحس در عالم وجود ندارد. یک چیز نحس وجود دارد و آن هم گناه است. اگر کسی پایش در جایی رفته به چاله، بداند یک جایی یک کاری کرده. این همیشگی است. قانون است. قَالُوا طَائِرُكُم مَّعَكُمْ شومی شما نزد خودتان است. با خودتان است. تو فکر بد نکن، پایت به سنگ نمی خورد. مثلا اگر من وقتی شما را می بینم، یک فکر بد بکنم، خب پایم به سنگ می خورد. یک فکر خوب بکنم، بارک الله.