اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
امیدواریم که خدا مرحمت کند که امسال برای مردم ایران و برای همه دوستان امیرالمومنین در عراق، در یمن، در بحرین، در لبنان، افغانستان و پاکستان که دوستان امیرالمومنین هستند، خیر و عافیت قرار بدهد و ان شاء الله بلا را از همه چیزشان دور کند. خب. شب تولد است. یعنی شب اول ماه طبق یک نقل شب تولد حضرت باقر علیه السلام است. یک چند کلمه ای درمورد ایشان صحبت کنیم. وقت مان هم تا مغرب کوتاه است. مثلا شاید بیست دقیقه بیشتر وقت نداشته باشیم. فکر می کنم که یک کمی درمورد ایشان صحبت کنیم. بقیه را به زمان هایدیگر واگذار می کنیم ان شاء الله. ببینید اینها را بلد هستید. ما صد و بیست و چهار هزار نبی داریم. نبی. نه پیامبر. پیامبر در حدود سیصد و خورده ای. یعنی از میان صد و بیست و چهار هزار نبی، سیصد و خورده ای، مثلا سیصد و ده نفر، دوازده نفر، سیزده نفر رسول اند. که ما ترجمه می کنیم به پیامبر دیگر. ماموریت دارد که پیام خدا را به مردم برساند. خب؟ از این جمعیت سیصد و سیزده نفر، چند نفر، پنج نفر پیامبر اولو العظم اند. که باز می دانیم پیامبران اولو العظم یعنی کسانی که صاحب دین اند. یک دین تازه آورده. که البته باز این دین تازه لفظ دقیقی نیست. ما می گوییم دین فقط یک دانه است. [در آیه 19 سوره آل عمران می فرماید:] إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ. یک دین است که از اولین پیامبر اولوالعظم که حضرت نوح علیه السلام است و صاحب کتاب و شریعت است، صاحب کتاب و شریعت است، پنج تا هستند. آن بقیه پیامبران اوصیاء این پنج نفرند. ببخشید. جز پیامبر آخر. پیامبر خاتم. که ایشان دیگر پیامبری به عنوان وصی و جانشین ندارد. درست است؟ به امیرالمومنین چه فرمود؟ فرمود مثال تو مثال حضرت هارون است نسبت به حضرت موسی. اِلّا أنَّه لا نَبیَّ بَعدی. که این دیگر اتفاق همه اهل اسلام است. پس فقط [درمورد] این پیامبر آخرین آنهایی که وصی و جانشین ایشان هستند، اینها پیغمبر نیستند. اما در گذشته، مثلا حضرت هارون پیغمبر بوده. و وصی حضرت موسی است. البته ایشان که زودتر از حضرت موسی از دنیا رفت. مثلا یوشع. حضرت یوشع که جانشین حضرت موسی بعد از ایشان است، در قرآن درمورد ایشان فرموده فتی. همراه حضرت موسی به سفر ملاقات حضرت خضر رفت. اصطلاحی که قرآن دارد می فرماید با فتی خودش [رفت]. معلوم می شود ایشان آن وقت سن شان جوان بوده. در هرصورت ایشان وصی حضرت موسی است. پیغمبر است. وصی بعدش پیغمبر است. وصی بعدش پیغمبر است. درمورد حضرت نوح همینطور است. درمورد حضرت ابراهیم همینطور است. و تا آخر. جز پیامبر آخر. پیامبر خاتم. که اوصیاء ایشان دیگر پیغمبر نیستند و امام اند. که ما آنها را به عنوان دوازده امام می دانیم. اینها را به مناسبت های مختلف گاهی عرض کردم. خب. کار این پیامبران که اوصیاء اند و خلفاء پیامبر اصلی هستند، حفظ دین پیامبر اصلی است. و در پیامبران گذشته از پیامبر حضرت نوح تا پیامبر حضرت ابراهیم این دین در طول زمان گرفتار تحریف شده و دشمن داشته رویش کار می کرده و سعی می کرده ریشه را بکند و در مقابل شان این اوصیاء و خلفاء پیامبر حضرت نوح می ایستادند و می جنگیدند و کشته می شدند تا این دین سالم بماند. تا عصر پیامبر بعد برسد. بنابراین در طول فاصله بین حضرت نوح و حضرت ابراهیم دین باید به وسیله این خلفاء حفظ بشود تا به پیامبر بعد برسیم. ببینید پیامبر بعد هم باز آمده همان دین را گفته. با این فرق که در دوره ایشان دین یک درجاتی کامل تر شده. یعنی بخش بیشتری از اسلام اصلی به دست مردم رسیده. مثلا ما می دانیم که از عصر حضرت آدم تا عصر حضرت نوح، خب ایشان هم پیامبر بوده و در این میان هم یک سلسله پیامبران بودند. مثلا حضرت ادریس پیامبر است. آن دوره ای که حضرت ادریس است، تمدن بشری تا حد ده نشینی رسیده بوده. آن روزهای اول یک خانواده است. حضرت آدم است و فرزندانش. اینها مثلا صد نفرند. بیست نفرند. پنجاه نفرند. هرچند نفر که هستند یک خانواده اند. از مواد موجود در طبیعت استفاده می کنند. یواش یواش رسیده است به اینکه دقت کنید، نقاط اصلی تمدن بشری را هم پیامبران آموختند. نقاط اصلی و نکات اصلی تمدن بشری را پیامبران به آنها آموختند. مثلا درمورد حضرت ادریس دارد که ایشان چه آموخته و چه حرف تازه ای برای بشر آورده. مثلا می گویند اولین بار ایشان خط آورده. خط. مثلا بگوییم خط را ایشان اختراع کرده. مثلا خط را به بشر آموخته. همینطور. در زمان حضرت نوح تمدن به حد شهر نشینی رسیده است. در شهرنشینی یواش یواش مالکیت پیدا شده. دوره های قبل شان این مقدار مالکیت نیست. لذا وقتی که در عصر حضرت نوح مالکیت پیدا شد، مالکیت ارث به بار می آورد. یعنی یک کسی زحمت کشیده. یک مقداری مال تهیه کرده. زحمت کشیده. یک مقدار مال تهیه کرده. خودش زحمت کشیده. مال خودش است. در آن دوران قبل مثلا مردم می رفتند در جنگل های اطراف و مثلا سر چشمه یک مقداری آب می آورند. یک مقداری میوه می آورند. یک مقداری چیزهایی که می توان خورد. دوره اول اینجوری است. دیگر امکان ندارد که این را قایم کنند و بعد ثروت بشود. درست است؟ اما در عصر حضرت نوح که یک مقداری تمدن گسترش یافته و رشد کرده و پیشرفت کرده، یواش یواش مالکیت به وجود آمده. این مالکیت، مثلا شخصی دو برابر زحمت کشیده. یک عرضه بیشتری داشته. ثروت بیشتری تهیه کرده. ناگزیر، ناگریز دیگر دلش می خواهد این ثروت هایی که او تهیه کرده و زحمتش را کشیده به فرزندانش برسد. در روایات داریم که ناگزیر از عصر حضرت نوح به بعد، مالکیت پیدا شده و احکام ارث در دین حضرت نوح آمده. ببینید مثلا می گوییم. و بعد هی جلوتر می رود و هی دامنه تمدن بشری گسترده تر می شود و احتیاج به قوانین بیشتری دارد. لذا مثلا فرض کنید در عصر حضرت ابراهیم که دامنه تمدن گسترده تر شده، یک مقدار قوانین بیشتری لازم بوده. مثلا در کتاب آسمانی حضرت ابراهیم قوانینی وجود دارد که در عصر حضرت نوح نبوده. همینطور پیش بروید. خب. تا رسیده به دوره آخرین پیامبر خدا. خب ایشان یک چیزی آورده که در قرآن دارد دیگر. [در آیه 89 سوره نحل می فرماید:] تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ. اینجا بیان و توضیح برای همه احتیاجات بشری هست. در این دین آخر همه احتیاجات بشری تحت قانون آمده. تمام احتیاجات بشری تحت قانون آمده. دیگر حرف اضافه ای لازم نداریم. حالا البته اینها بحث اضافه بر این هم دارد. حالا این دین آمده که دیگر تا آخر دوران بشریت، تا وقتی که قیامت برپا می شود، این دین روی کره زمین باشد. ببینید عرض کردیم در زمان هر پیامبری، تا وقتی که خود پیامبر هست، آسمان و همه قدرت عالم غیب پشت سر پیغمبر است. نمی شود او را نابودش کرد. اگرنه همان روز اول نابودش می کنند. اهل هوا و هوس و قدرتمندان و ثروتمندان پیامبر را نابود می کنند. ببینید درمورد پیامبر خودمان [هم هست]. حالا من نتوانستم آمار بگیرم. مکرر و مکرر ایشان مورد ترور قرار گرفته. یا طرح ترور داشته. این آخری را که باز نمی توانیم بگوییم آخری، مثلا می گوییم که آخری، تمام قبیله قریش جمع شدند که بریزند درون خانه ایشان. چهل نفر جوان از هر قبیله ای چند نفر که بریزند ایشان را تکه تکه کنند. حالا عرض می کنیم این آخری اگرنه در زمانی که ایشان به مدینه آمده هم باز یک نفر را فرستادند که مثلا ایشان را... مکرر، متعدد در معرض قتل قرار گرفته. اگر طبق قانون معمولی بود و دخالت غیبی اتفاق نمی افتاد پیامبر را همان روزهای اول می کشتند و تمام می شد و می رفت. خدا این را نمی خواهد. می خواهد ایشان بتواند همه حرف هایی که دارد را به مردم بگوید و بعد از دنیا برود. حالا اگر بپذیریم ایشان مسموم شده و بعد از دنیا رفته، این مسمومیت یک وقتی است که همه حرف هایش را به مردم گفته. دلیل مان چیست؟ [آیه 3 سوره مائده که می فرماید:] الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ. دین کامل شده. حالا اگر ایشان از دنیا می رود، دیگر مشکلی ندارد. بنابراین مثلا فرض کنید که آن سم اثر کرده. یا مثلا از داخله خانه ایشان را مسموم کردند. یا مثلا می گویند در جنگ خیبر یک پیرزن یهودی برای ایشان غذا آورده بود و این غذا بسیار سخت مسموم شده بود. می گویند یک کسی که همراه آن حضرت بود، یک لقمه از آن غذا را در دهانش گذاشت و مثلا جبرئیل نازل شد که این غذا مسموم است و این بیرون گذاشته. مثلا پیامبر چه مقدار ... و همین مانده و مثلا سه سال بعد ایشان را ... اینجوری. حالا در هرصورت الان آن دخالت عالم غیب نیست. وقتی کار تمام شده آن دخالت عالم غیب نیست. در هرصورت. ایشان حرفش را زده. همه کارهایش را کرده. بعد از دنیا رفته. اما دین هم کامل شده. خب. عرض می کردیم که بعد از هرپیامبری، پیامبر که می گوییم یعنی پیامبر صاحب شریعت، پنج تن پیامبر بزرگ، این بزرگوران از دنیا که می رفتند، آن دخالت عالم غیب که به طور جدی عالم غیب دخالت می کند که پیغمبر و دین را حفظ کند، آن برداشته می شود. وظیفه مردم می شود که مردم باید در حفظ دین کمک کنند. و جانشین و وصی پیغمبر مامور این کار است. باید این دین را نگاه دارد تا پایان دوران خودش برسد. بعد از او هم جانشینش. و بعد از او جانشینش. خب؟ در دوره پیامبر خاتم هم داستان مان همین است. ائمه ما، وظیفه ائمه ما حفظ دین است. همین. وظیفه ائمه ما حفظ دین است. و این کار را کردند. عالم به جنگ شان آمده دیگر. مثلا در کربلا شما می گویید سی هزار نفر فقط از یک شهر آمدند. از یک شهر سی هزار سرباز آمده که جانشین و وصی پیغمبر را نابود کند. ببینید اینجور. عالم به جنگ شان آمدند. زمان امیرالمومنین شما نمی دانید چجور علیه ایشان بوده. زمان امام حسن چجور بوده. بعد چجور بوده و بعد. اصلا ما نمی دانیم. اما آنها توانستند. ببینید [توانستند] وظیفه حفظ دین را انجام بدهند. اما [برای اینکه] دین را به ثمر برسانند، مردم باید برای این کمک کنند. این را در گذشته عرض کرده بودیم. مثال ها. اگر در یک گوشه ای از عالم اسلام سیل بیاید، اگر امام بر مسند قدرت نشسته باشد، وظیفه اش این است که همه جهات اینجا را اداره کند. اصلا مثلا باید ایشان باید انقدر در جامعه اسلامی دخالت کند که امکان اینکه یک شهری را سیل ببرد نباشد. معلوم است؟ مثلا فرض کنید شهر مدینه در کنار یک رودخانه قرار دارد. حالا مثال. در کنار یک رودخانه قرار دارد و این در معرض خطر سیل است. وقتی که امام و یک کسی مثل امیرالمومنین بر مسند قدرت نشسته، باید این شهر را حفظ کند. نگذارند در معرض باشد که یک روزی سیل بیاید و مردم این شهر بیچاره شوند و خانه هایشان خراب شود و همه چیزشان از بین برود. نباید این را بگذارد. اما حالا وقتی که امام بر مسند قدرت ننشسته و در خانه است، وظیفه ایشان مانند وظیفه یک نفر مسلمان است. اگر در یک شهری از شهرهای اسلام، مثلا یکی از شهرهای کشورمان مثلا سیل بیاید، خب همه وظیفه دارند کمک کنند. ایشان هم یک نفر. می گویند گرانی شده بود. قحطی شده بود و گرانی شده بود. مثلا کمبود مواد بوده. حضرت صادق علیه السلام در خانه شان دوسه تا گونی گندم داشتند. فرمود اینها را ببرید بیرون و در بازار بفروشید. ما هم همانطوری که سایر مردم نان تهیه می کنند، نان تهیه می کنیم. اینجوری. حالا باز نمونه عرض کنیم. مرحوم آشیخ محمدحسین زاهد رضوان الله علیه که حالا ممکن است بعضی هایتان اسم ایشان را شنیده باشید، باز یک همچین جوری شد. آن قدیم ها مردم در خانه آرد داشتند. من یادم است. مثلا ما در خانه مان یک گونی آرد داشتیم. یک مقداری از آرد را به نانوا می دادیم و این را خمیر می کردند و به ما سه تا یا پنج تا یا هرچندتا نان که لازم داشتیم در مقابل آن آرد نان می پخت و می داد. ایشان هم یک همچین چیزی. مثلا فرض کن دو تا گونی آرد در خانه داشت. وقتی وضع مشکل شد ایشان فرستاد بازار. آردها رفت بازار. به قیمت معمولی فروخته شد و ایشان گفت ما هم مثل همه می رویم در صف می ایستیم. حالا دو ساعت طول می کشد. در صف می ایستیم و نان می گیریم. مثل همه. اینجوری. در حد یک نفر مسلمان که دلش برای مسلمان ها می سوزد که اگر آدم مسلمان باشد نمی شود دلش برای مسلمان ها نسوزد. اینجوری. این وظیفه یک نفر است. اما در وظیفه حفظ دین دیگر وظیفه یک نفر نیست. ایشان باید دین را حفظ کند. وظیفه اش است. نمونه اش داستان امام حسین علیه السلام است که ایشان می بیند دین در معرض خطر و نابودی کلی است و به میدان آمده است. خودش و خانواده اش را نابود می کند. نابود شدند نه اینکه بگوییم ایشان نابود کردند. در معرض نابودی قرار می دهند. مثل بچه های ما که روی مین می رفتند. ایشان هم مثلا در آن زمان روی این مین رفته بوده و برای حفظ دین پاره پاره شده. این وظیفه است دیگر. این نمی شود. اوصیاء پیغمبر باید دین را حفظ کنند. ببینید ما لفظ می گوییم. وصی پیغمبر. وصی پیغمبر هم هستند یعنی وصی پیغمبری پیغمبر. نه وصی شخص. البته مثلا امیرالمومنین وصی شخص پیغمبر هم بوده. یعنی اگر مثلا پیغمبر یک جایی بدهکار بودند خب ایشان باید بدهکاری ایشان را بپردازد. این می شود کار شخصی. اما آن که اصل وظیفه ایشان است، وصی پیغمبری است. معلوم است؟ خب. باید این را انجام بدهند. این را هم باز خدا کمک می کند که بتوانند انجام بدهند. ببینید تقریبا در تمام دوران امامت همه ائمه ما یک نفر بودند. ما می گوییم خوشبخت ترین امام ما حضرت امام حسین بوده که هفتاد و دو نفر یار داشته. سایر ائمه ما این مقدار را هم نداشتند. بنابراین یک نفری در مقابل مجموعه عظیمی که برای نابودی دین قیام کرد، ببینید مجموعه عظیمی که برای نابودی دین قیام کردند، ایستاده. یک نفره. معاویه واقعا به معنای واقعی کلمه یک جریان بزرگ، یک امپراطوری بزرگ ایجاد کرده است برای نابودی دین. خب. چه کسی باید مقابلش بایستد؟ یک نفر امام حسن. یک نفر. بعد مثلا یک نفر امام حسین. این کاری است که یک نفره وظیفه داشتند. البته اگر کسی هم کمک می کرده، کمک می کرده. اما نمی دانیم هر امامی چند نفر داشته که کمک کار ایشان بودند. کار اصلی ایشان که حفظ دین است. مثلا در عصر حضرت صادق علیه السلام ایشان یک مجموعه شاگردانی تربیت کرده که آن شاگردان ایشان را کمک کردند. که ما همه مدیون آن شاگردان هم هستیم. امام که به جای خودش. ما مدیون آن شاگردان هم هستیم که آنها زحمت کشیدند. زحمت کشیدند و ذره ذره های دین ما را از امام آموختند، در کتاب نوشتند و به نسل های بعد دادند تا به ما رساندند. خب. حالا. حرف این است. در روایات ما یک چیزی را درمود حضرت باقر علیه الصلاه و السلام می گویند. می گویند تا عصر حضرت صادق علیه السلام شیعه و سنی فرق نمی کرد. آن که شیعه بود، شما نمونه اش عابث را می شناسید. عابث. آمد خدمت حضرت مسلم و همین حرف را زد. حالا دیگر آن را نقل نمی کنم. همان روز عاشورا هم آمد خدمت امام حسین و مثلا گفت آقا شما شاهد باشید دین من همان دین شماست. من از جانم عزیزتر نداشتم که فدای شما بکنم. آن حرف اول را می خواهم بگویم. گفت دین من، دین شماست. یک عده ای آن روز هستند که این حرف را می زنند. اما مثل همه مردم نماز می خوانند و مثل همه مردم روزه می گیرند. این دین هم در دست بنی امیه روز به روز و لحظه به لحظه دارد کم و زیاد می شود. تا به عصر حضرت صادق رسید و به دست فقهای آنها افتاد. ابوحنیفه آمد و مالک آمد و آنها یک کارهایی را با دین کردند. باز هم ائمه باید یک مقابله ای با آنها بکنند که کردند. در آن زمان ایشان می گوید دین من دین توست. اما رفتار و اعمال طبق همه عموم مسلمان هاست. در روایات ما می گوید که در زمان حضرت باقر علیه السلام مردم نمی دانستند دین شان چجوری است. به حج می رفتند. اما همان حجی بود که آن بنده خدا دستور داده بود. طرف دوم دستور داد که عمره حج از حج جدا بشود. عمره تمتع. آنهایی که حج رفته اند می دانند. هر حج یک عمره تمتع دارد و یک حج تمتع. اینها عمره و حج را از هم جدا کرده بودند. گفت شما عمره را ماه رجب بیایید. حج تان را ماه ذی الحجه. همه هم طبق همین عمل می کنند. البته شدنی نبود. چون شدنی نبود، عوض شد. یعنی برگشت به حج و عمره زمان پیغمبر. با این فرق که اینها می روند در احرام عمره و از احرام عمره درنمی آیند و با همان به حج می روند. یعنی باطل. آنهایی که حج رفته اند دیده اند که مثلا شما روز ششم می روی یک عده ای دارند با احرام طواف می کنند. همینطور احرام از تن خیلی ها درنمی آید. خب. مردم حج شان را برای اولین بار از حضرت باقر آموختند. با فاصله زمانی مثلا حدود صد سال. نجس و پاکی. از ایشان یاد گرفتند. نمازشان را از ایشان یاد گرفتند. وضویشان را از ایشان یاد گرفتند. اینجوری. یعنی بنیان تشیع که یعنی اسلام پیغمبر. اسلام را پیغمبر آورده بود. بنیان تشیع. تشیع یعنی اسلامی که پیغمبر آورده بود. آن را ایشان به عالم اسلام برگردانده. در طول زمان هرچه توانسته بودند، بالخصوص معاویه. شما نمی دانید معاویه چه کرده.