مرحوم حجه الاسلام آقای سیدآقا بزرگ مدرسی (ره)می فرمود:سر کوچه حمام گلشن با آقای آقا شیخ مرتضی برخورد کردم .ایشان به من فرمود:می خواهم به عیادت حاج آ قا حشمت روضه خوان بروم شما میايید؟عرض کردم :بله! با هم راه افتادیم تا به در خانه ایشان رسیدیم، ودر زدیم .در را باز کردند؛اما از پشت در گفتند : ایشان بی هوش است؛ولی چون عیادت کننده آقای آقا شیخ مر تضی بود پذیرفتند ،وبه داخل منزل دعوت کردند . به اطاقی که مریض بستری بود رفتیم.او پشت کرسی افتاده وبی حال بود. آقا به من فرمود:تو برای شفای مریض سی وپنج حمد بخوان،و من هم سی وپنج حمدخواهم خواند. حمد ها خوانده شد .مریض تکانی خورد ، واز جا برخواست، ونشست.حالش بهتر شده بود. آن وقت برای ما گفت:الان جدم را به خواب دیدم که به من فرمود: از جا بر خیز آقا شیخ مرتضی برای تو گلابی آورده است. معلوم شد آقا قبلابه جای دیگری رفته بودند.درآنجا به ایشان میوه تعارف کرده بودند،وچون ایشان خود میوه را نخورده بود، بنا بر این یک گلابی بر داشته بود که آن جا نصیب حاج حشمت می شد.