سوال:
سلام . اول عذرخواهي مي کنم از اینکه با سوالم وقتتون رو می گیرم . من اوایل دورانی که باید دیگه تصمیم به ازدواج می گرفتم باتشخیص پزشک متوجه شدم که یه نوع بیماری دارم که البته خطرناک نیست ولی به گفته پزشک درمان هم نداره و باید همیشه دارو بخورم . این موضوع خیلی صدمه زد به ازدواج من . شتابزده و سرسری برخورد کردم در ازدواجم به خیال اینکه سطح توقعم رو باید بیاورم پایین در این صرایط . و بسنده کردم به یک نماز ظاهری از طرف مقابلم . و عاقبتم این شد که بعد از یکسال سختی و شکنجه های روحی بسیار جدا شدم . الان هنوز نمی دونم باید برای ازدواجم چیکار کنم ؟ سطح توقعم رو آوردم پایین شد گذشتم . و البته الان بعد چندسال به یک متخصص طب اسلامی مراجعه کردم و گفتند شما اصلا فلان بیماری رو ندارید و این فقط یه مشکل دیگه و قابل حله . البته انقدر در این چندسال اقوال مختلفی شنیدم که دیگه نمی دونم چی درسته چی غلط .
حاج آقا من همیشه سعی کردم مومن باشم . خیلی گناهها و اشتباههای بزرگی هم کردم ولی بیشترش ناامیدی هام بوده . ولی سعیم بر اینه که بنده باشم . نمازمو اول وقت می خونم . نمی دونم این گیرهای زندگیم از چیه ؟ نمی دونم از اعمال منه که باخودم میگم مگه چقدر گناهکارم ... خواهشا راهنماییم کنین .. به خودم بدبینم بخاطر این گیرهای زندگیم . من حتی بخاطر این مشکلاتم و مشغولیتهای فکریم درسم رو نتونستم تموم کنم .