أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین
درشبهای گذشته عرض کردیم: انسان باید برای پاک بودن نفسش تلاش کند.این جلسه هم ادامه صحبتهایمان درمورد پاک بودن است.
در آیه 2۲سوره مبارکه زمر میفرماید:أفمَن شرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإِسلام فهُوَ عَلى نور من رَبـِّه اگر انسان پاک شود راه را پیدا میکند. تا زمانیکه پاک نشود یعنی راه را پیدا نکرده است. فهُوَ عَلى نور من رَبـِّه بزرگان ومفّسران فرموده اند: انسانی که پاک شد، بر مرکبی از نور سوار میشود. مرکب نور مانند ماشینی است که راه درست را میشناسد.کلمه عَلى نور یعنی آن شخص سوار نور است. آن نور راه رامیشناسد و شما را به مقصد میرساند. شخص سوار بر آن راه را اشتباه نمیکند. شرط سوار شدن بر مرکب نور و سرمایه مقدماتی آن پاکی است. انسان در پاکی به شرح صدر میرسد. در مورد شرح صدر برایتان عرض کردها م. برای مثال حسادت یک ضیق صدر است. کسی که نمیتواند بالاتر بودن دیگری از خودش را ببیند یعنی یک ضیق صدر دارد. بخل و تکبر ضیق صدر هستند.اگر این صفات بد در شخص پاک شد یعنی آن ضیق صدر از بین رفته. آنوقت به شرح صدر میرسد و سینه اش گشاده میشود.
ببینید شخصی میبایست پنج هزار تومان خمس میداد. من مانده بودم چطور این مطلب را به او بگویم. برایش سخت بود. نباید پرداخت این مقدار پول برای آدم این قدر سخت باشد. یا مثلا شخصی که باید حلالیت بطلبد و تواضع کند و با احترام دست بوسی جلو برود، اما بخاطر داشتن ضیق صدر نمیتواند این کار را انجام دهد. سینه تنگ است و این کار از او برنمیآید. اگر این ضیق صدر برطرف شود انسان به راحتی میتواند کوچکی کند و رضایت بطلبد. مثالش را قبلا عرض کرده ام. در مجلسی شخصی غیبت کرده بود و مرحوم حاجآقا حق شناس شنیده بود اما نتوانسته بود از شخصی که غیبت او شده بود دفاع کند. اگر شنونده غیبت دفاع کند دیگر چیزی به گردنش نیست. اما حاج آقا حق شناس آن زمان نتوانسته بود دفاع کند. حالا چکار باید میکردند؟ اگر شما میخواهی طی مسیر کنی این یک مانع است و اجازه نمیدهد طی مسیر کنی. ایشان رفتند تا از شخصی که غیبتش راشنیده بودند رضایت بگیرند. گفتند آقا یک کسی غیبت شما را کرد و من نتوانستم دفاع کنم. آن آقا گفت نمیبخشم. نه از آنها میگذرم و نه از تو. حاج آقا گفتند آقا من تقصیر نکردم. من نتوانستم دفاع کنم. آن آقا گفت حالا که نتوانستی تو را میبخشم. حاج آقا گفتند من خم شدم تا دستش را ببوسم. حاضر بودم پایش را هم ببوسم. انسان وقتی پاک بشود و از خودش راحت شود به راحتی میتواند چنین کاری انجام دهد. بخل و حسد ضیق صدر است. اگر برطرف شود شرح صدر به جای آن میآید. آن زمان گذشتن از مال و رضایت گرفتن بسیار راحت میشود.
اگر انسان به شرح صدر برسد یعنی به پاکی رسیده. از آن روزی که به پاکی رسید او را سوار مرکبی از نور میکنند و تازه راه می افتد و شروع میکند. اگردر ناپاکی وگناه مانده باشد، کارهایش دور خود چرخیدن است. تازه اگر بدود، کارش دور خود چرخیدن است. یعنی مدام نماز جماعت میخواند و سعی میکند نماز شب بخواند و زیارت میرود و در عزاداری شرکت میکند. اما آن گناهانی که درونش هست نمیگذارد این کارها به ثمر برسد. مانند این است که به دور خود میگردد.
عرض کردم خاصیت این مرکب نور این است که خودش راه رامیشناسد. امیرالمومنین(علیه السلام) میفرمایند:وَ سَلکَ به السَّبیل این نور، انسان را به راه میبرد. راه رانشان میدهد. بسیار خوب است.
یک مسئله دیگر را هم بیان میکنند.در آیه 2۲ سوره مبارکه زمر میفرماید:فوَيلٌ لِّلقاسيَةِ قــُلوبُهُم مِن ذِكر اللهِ وای به حال آنهایی که دلشان سنگ است و نمیتوانند ذکر خدا را داشته باشند. منظور ذکر زبانی نیست. زبان ممکن است به ذکری مشغول شود اما باید باقلبشان خدا را یاد کنند. یاد کردن خدا با قلب سرمایه میخواهد و سرمایه آن هم همان پاکی است. و این همان پاکی است که، باعث شرح صدر میشود. در ادامه آیه میفرماید:أولئِكَ في ضَلالٍ مُبين آنهایی که نمیتوانند خدا را یاد کنند در گمراهی آشکار هستند و هیچ راه نجاتی ندارند.
بعد یک راه نشان میدهند: در آیه 23 سوره مبارکه زمر میفرماید:اللهُ نزّلَ أحْسَنَ الحَديثِ كِتابًا مُتشابهًا مَثانيَ تقشعِرّ مِنهُ جُلودُ الذينَ يَخشوْنَ رَبَّهُمْ. خدا بهترین سخن را نازل کرده است. این قرآن روی آدم اثر میگذارد. خاصیت قرآن این است. اگر به قرآن عمل کنید مانند نسخه پزشک باعث شفا میشود. قرآن خواندن هم دارو است. یعنی خود قرآن خواندن هم درد انسان را دوا میکند.
در آیه 23سوره زمر میفرماید:اللهُ نزّلَ أحْسَنَ الحَديثِ خدای متعال بهترین سخن را نازل نموده است. وقتی انسان قرآن بخواند، پوستش از خشیت خدا جمع میشود.ثــُمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقــُلوبُهُمْ بر اثر خواندن قرآن دل سخت، نرم میشود. شرح صدر و پاکی دل با هم هستند. سینه زمانی گشاده میشود که دل انسان نرم میشود. این دو با هم اتفاق میافتد. چکار کنیم تا اینطور شود؟ قرآن بخوان آقا. ثــُمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقــُلوبُهُمْ إلى ذِكر اللهِ دل به چه چیز نرم میشود؟ به ذکر خدا. در آیه قبل گفتند وای به حال کسی که قلبش نمیتواند ذکر خدا را بپذیرد. به زبان من اینجا میفرمایند خوشا به حال کسی که بسیار بسیار قرآن خواند تا قلبش برای ذکر من آماده شد. زحمت دارد. اگر به آنجا برسی، همان روز مزد زحمتت را گرفتی. این تازه اول راه است. اما در همان اول راه هم اگر برسی مزد زحمتت را میگیری. متوجه میشوی که زحماتت می أرزید. بهشت اول در دل ساخته میشود. از همانجا شروع میشود. کسانی که در بهشت اند اول در دلشان بهشت است. اگر انسان به بهترین کاخ های عالم وارد شود ولی دلش ناخوش باشد، هیچ شادی برایش به همراه نمیآورد. مرحوم آقای سید حسن شفیعی (رحمت خدا بر او باد) در مجلس عزاداری امام موسی ابن جعفر (علیه السلام) شعری خواند. میدانیم که حضرت امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) زندانی بودند. شعر این بود: هر کجا تو با منی من دل خوشم. بهشت در دل انسانها است. این شادمانی است که در دلها میماند. اگر میتوانستیم ببینیم، میدیدیم که این آرامش مانند بارانی در دل انسان میبارد. در ادامه آیه 23سوره مبارکه زمر میفرماید:ثــُمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقــُلوبُهُمْ إلى ذِكر اللهِ ذَلِكَ هُدَى اللهِ این همان هدایت است. تازه این آدم به هدایت رسیده است. به راه رسیده. به عاقبت خوب رسیده. در ادامه آیه میفرماید:ذَلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدِي بهِ مَن يَشاءُ وَمَن يُضلِلِ اللهُ فما لهُ مِنْ هادٍ.بد به حال کسی که خدا این هدایت را به او نداده باشد. پاکی دل ابتدای راه است. تازه به مرکب سواری میرسد و باید راه بیفتد. دوم به دل نرم میرسد. سوم به ذکر خدا میرسد. از آن روزی که شما به ذکر خدا برسی گویی داری پرواز میکنی. هرانسانی طعم پرواز را نچشیده است.
مطلب بعد را عرض کنم. وقتی انسانی به هیچ عنوان گناه نکرد، امضاء میشود که او مومن است. و این امضاء نشانه ای برای داشتن ایمان است. وقتی انسان بعضی اوقات گناه کرد، به اندازه همان گناه برایش بیایمانی هست. که درباره پیامدهای آن قبلا صحبت کرده ایم. انسانی که دیگر گناه نکرد. به اندازه اطاعاتی که انجام داده است، ایمان دارد. انسانی که دیگر گناه نمیکند، ولی هنوز گناهان گذشته بر دوشش هست چکار کند؟ غصه گناهان قبلی را چه کند؟ خب باید آنها را هم حل کند. اگر حل نکند که هنوز باقی مانده. انسان زمانی امضای ایمان را میگیرد که دیگر گناه انجام ندهد و گناهان گذشته اش را هم جبران بکند. مثلا دیگر نماز و روزهی قضا ندارد، خمس هایش را کامل پرداخته، اگر غیبت کسی را کرده، حلالیت طلبیده و الی آخر. دیگر هیچ گناهی بر گردنش نیست. پس این شخص دارای امضاء ایمان است. حال به مرحله بعد میرود، یعنی دلش به پاکی میرسد. دیگر در دلش هم بخل و کینه وحسد وجود ندارد. اگر انسان به این مرحله از ایمان رسید به جایی میرسد که در آیه ی 19سوره مبارکه جاثیه در موردش میفرماید:إنَّ الظــّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلياءُ بَعْض وَاللهُ وَليّ المُتــّقينَ .در قسمت قبل گفتیم در آنجا به اول راه رسیده بود و تازه به او مرکبی دادند تا به مقصد برسد. در اینجا میگوید: آقایی بالای سرت حاضر میشود، که لحظه به لحظه مواظب تو است و دیگر ممکن نیست راه را اشتباه کنی. مرکب نور هم راه را اشتباه نمیکرد. اما دیگر با شخصی که در بالای سر دارد و دلسوز او است، فرض اشتباه هم ندارد. معنی دلسوزی را در روزهای گذشته عرض کردیم . وَاللهُ وَليّ المُتــّقينَ از آن روزی که به پاکی میرسد و تحت ولایت الهی در میآید. انسان درپاکی به این ولایت میرسد.
ترک گناه مرحله قبل آن است.اللهُ وَليّ الــّذينَ آمَنواهر کس ایمان دارد که برای داشتن آن حداقل کار ترک گناهان است، به این میرسد. اما درجه دارد. آن دلسوز به مقدار پاکی شما برایتان دلسوزی میکند. اگر انسانها اندازه مهربانی خداوند را میدانستند، از همه چیزشان میگذشتند تا به آن مهربانی برسند. سینه پدر و مادر برای مهربانی و دلسوزی به فرزندشان چه مقدار توانایی و گشایش دارد؟ در حد یک بشر است دیگر. دوست هم که داشته باشد، چقدر میتواند برای شما دلسوزی کند؟ این دوست داشتن قابل مقایسه بادوست داشتن خداوند که نیست. وقتی خداوند بخواهد برای بنده اش دلسوزی کند، حتی به ذره ها توجه دارد. داستانی که قبلا گفته ایم برای شخصی اتفاق افتاده است. قبل از اینکه صحنه گناه را ببیند، چشمش بسته شد. او نمیدانست که گناهی پیش میآید. قبلش چشمش بسته شد. چشمت نباید به گناه بیفتد. دلسوز مراقب است و چشمت را میبندد تا به گناه نیفتد. انقدر دلسوز است. مواظب نان و خانه و همسر و فرزند و ... هست. دلسوزی همه جا میآید. هرچه انسان پاکتر باشد، دلسوزی خدا هم برای او بیشتر میشود. پس وقتی انسان پاک شد، راه کمال را پیدا میکند. معلم دلسوز پیدا میکند.