شب چهارم جلسه( عالـــــَم پــاكي)
شب چهارم جلسه( عالـــــَم پــاكي)

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

 درشب­های گذشته عرض کردیم: انسان باید برای پاک بودن نفسش تلاش کند.این جلسه هم ادامه صحبت­هایمان درمورد پاک بودن است.

در آیه 2۲سوره مبارکه زمر می­فرماید:أفمَن شرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإِسلام فهُوَ عَلى نور من رَبـِّه اگر انسان پاک شود راه را پیدا می­کند. تا زمانیکه پاک نشود یعنی راه را پیدا نکرده است. فهُوَ عَلى نور من رَبـِّه بزرگان ومفّسران فرموده ­اند: انسانی که پاک شد، بر مرکبی از نور سوار می­شود. مرکب نور مانند ماشینی است که راه درست را می­شناسد.کلمه  عَلى نور یعنی آن شخص سوار نور است. آن نور راه رامی­شناسد و شما را به مقصد می­رساند. شخص سوار بر آن راه را اشتباه نمی­کند. شرط سوار شدن بر مرکب نور و سرمایه مقدماتی آن پاکی است. انسان در پاکی به شرح صدر می­رسد. در مورد شرح صدر برایتان عرض کرده­ا م. برای مثال حسادت یک ضیق صدر است. کسی که نمی­تواند بالاتر بودن دیگری از خودش را ببیند یعنی یک ضیق صدر دارد. بخل و تکبر ضیق صدر هستند.اگر این صفات بد در شخص پاک شد یعنی آن ضیق صدر از بین رفته. آنوقت به شرح صدر می­رسد و سینه ­اش گشاده می­شود.

ببینید شخصی می­بایست پنج هزار تومان خمس می­داد. من مانده بودم چطور این مطلب را به او بگویم. برایش سخت بود. نباید پرداخت این مقدار پول برای آدم این قدر سخت باشد. یا مثلا شخصی که باید حلالیت بطلبد و تواضع کند و با احترام دست بوسی جلو برود، اما بخاطر داشتن ضیق صدر نمی­تواند این کار را انجام دهد. سینه تنگ است و این کار از او برنمی­آید. اگر این ضیق صدر برطرف شود انسان به راحتی می­تواند کوچکی کند و رضایت بطلبد. مثالش را قبلا عرض کرده­ ام. در مجلسی شخصی غیبت کرده بود و مرحوم حاج­آقا حق ­شناس شنیده بود اما نتوانسته بود از شخصی که غیبت او شده بود دفاع کند. اگر شنونده غیبت دفاع کند دیگر چیزی به گردنش نیست. اما حاج آقا حق ­شناس آن زمان نتوانسته بود دفاع کند. حالا چکار باید می­کردند؟ اگر شما می­خواهی طی مسیر کنی این یک مانع است و اجازه نمی­دهد طی مسیر کنی. ایشان رفتند تا از شخصی که غیبتش راشنیده بودند رضایت بگیرند. گفتند آقا یک کسی غیبت شما را کرد و من نتوانستم دفاع کنم. آن آقا گفت نمی­بخشم. نه از آنها می­گذرم و نه از تو. حاج آقا گفتند آقا من تقصیر نکردم. من نتوانستم دفاع کنم. آن آقا گفت حالا که نتوانستی تو را می­بخشم. حاج آقا گفتند من خم شدم تا دستش را ببوسم. حاضر بودم پایش را هم ببوسم. انسان وقتی پاک بشود و از خودش راحت شود به راحتی می­تواند چنین کاری انجام دهد. بخل و حسد ضیق صدر است. اگر برطرف شود شرح صدر به جای آن می­آید. آن زمان گذشتن از مال و رضایت گرفتن بسیار راحت می­شود.

اگر انسان به شرح صدر برسد یعنی به پاکی رسیده. از آن روزی که به پاکی رسید او را سوار مرکبی از نور می­کنند و تازه راه می ­افتد و شروع می­کند. اگردر ناپاکی وگناه مانده باشد، کارهایش دور خود چرخیدن است. تازه اگر بدود، کارش دور خود چرخیدن است. یعنی مدام نماز جماعت می­خواند و سعی می­کند نماز شب بخواند و زیارت می­رود و در عزاداری شرکت می­کند. اما آن گناهانی که درونش هست نمی­گذارد این کارها به ثمر برسد. مانند این است که به دور خود می­گردد.

عرض کردم خاصیت این مرکب نور این است که خودش راه رامی­شناسد. امیرالمومنین(علیه السلام) می­فرمایند:وَ سَلکَ به السَّبیل این نور، انسان را به راه می­برد. راه رانشان می­دهد. بسیار خوب است.

یک مسئله دیگر را هم بیان می­کنند.در آیه 2۲ سوره مبارکه زمر می­فرماید:فوَيلٌ لِّلقاسيَةِ قــُلوبُهُم مِن ذِكر اللهِ وای به حال آنهایی که دلشان سنگ است و نمی­توانند ذکر خدا را داشته باشند. منظور ذکر زبانی نیست. زبان ممکن است به ذکری مشغول شود اما باید باقلبشان خدا را یاد کنند. یاد کردن خدا با قلب سرمایه می­خواهد و سرمایه آن هم همان پاکی است. و این همان پاکی است که، باعث شرح صدر می­شود. در ادامه آیه می­فرماید:أولئِكَ في ضَلالٍ مُبين آنهایی که نمی­توانند خدا را یاد کنند در گمراهی آشکار هستند و هیچ راه نجاتی ندارند.

بعد یک راه نشان می­دهند: در آیه 23 سوره مبارکه زمر می­فرماید:اللهُ نزّلَ أحْسَنَ الحَديثِ كِتابًا مُتشابهًا مَثانيَ تقشعِرّ مِنهُ جُلودُ الذينَ يَخشوْنَ رَبَّهُمْ. خدا بهترین سخن را نازل کرده است. این قرآن روی آدم اثر می­گذارد. خاصیت قرآن این است. اگر به قرآن عمل کنید مانند نسخه پزشک باعث شفا می­شود. قرآن خواندن هم دارو است. یعنی خود قرآن خواندن هم درد انسان را دوا می­کند.

در آیه 23سوره زمر می­فرماید:اللهُ نزّلَ أحْسَنَ الحَديثِ خدای متعال بهترین سخن را نازل نموده است. وقتی انسان قرآن بخواند، پوستش از خشیت خدا جمع می­شود.ثــُمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقــُلوبُهُمْ بر اثر خواندن قرآن دل سخت، نرم می­شود. شرح صدر و پاکی دل با هم هستند. سینه زمانی گشاده می­شود که دل انسان نرم می­شود. این دو با هم اتفاق می­افتد. چکار کنیم تا اینطور شود؟ قرآن بخوان آقا. ثــُمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقــُلوبُهُمْ إلى ذِكر اللهِ دل به چه چیز نرم می­شود؟ به ذکر خدا. در آیه قبل گفتند وای به حال کسی که قلبش نمی­تواند ذکر خدا را بپذیرد. به زبان من اینجا می­فرمایند خوشا به حال کسی که بسیار بسیار قرآن خواند تا قلبش برای ذکر من آماده شد. زحمت دارد. اگر به آنجا برسی، همان روز مزد زحمتت را گرفتی. این تازه اول راه است. اما در همان اول راه هم اگر برسی مزد زحمتت را می­گیری. متوجه می­شوی که زحماتت می ­أرزید. بهشت اول در دل ساخته می­شود. از همانجا شروع می­شود. کسانی که در بهشت ­اند اول در دلشان بهشت است. اگر انسان به بهترین کاخ های عالم وارد شود ولی دلش ناخوش باشد، هیچ شادی برایش به همراه نمی­آورد. مرحوم آقای سید حسن شفیعی (رحمت خدا بر او باد) در مجلس عزاداری امام موسی ابن جعفر (علیه السلام) شعری ­خواند. می­دانیم که حضرت امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) زندانی بودند. شعر این بود: هر کجا تو با منی من دل خوشم. بهشت در دل انسان­ها است. این شادمانی است که در دلها می­ماند. اگر می­توانستیم ببینیم،  می­دیدیم که این آرامش مانند بارانی در دل انسان می­بارد. در ادامه آیه 23سوره مبارکه زمر می­فرماید:ثــُمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقــُلوبُهُمْ إلى ذِكر اللهِ ذَلِكَ هُدَى اللهِ این همان هدایت است.  تازه این آدم به هدایت رسیده است. به راه رسیده. به عاقبت خوب رسیده. در ادامه آیه می­فرماید:ذَلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدِي بهِ مَن يَشاءُ وَمَن يُضلِلِ اللهُ فما لهُ مِنْ هادٍ.بد به حال کسی که خدا این هدایت را به او نداده باشد. پاکی دل ابتدای راه است. تازه به مرکب سواری می­رسد و باید راه بیفتد. دوم به دل نرم می­رسد. سوم به ذکر خدا می­رسد. از آن روزی که شما به ذکر خدا برسی گویی داری پرواز می­کنی. هرانسانی طعم پرواز را نچشیده است.

مطلب بعد را عرض کنم. وقتی انسانی به هیچ عنوان گناه نکرد، امضاء می­شود که او مومن است. و این امضاء نشانه­ ای برای داشتن ایمان است. وقتی انسان بعضی اوقات گناه کرد، به اندازه همان گناه برایش بی­ایمانی هست. که درباره پیامدهای آن قبلا صحبت کرده­ ایم. انسانی که دیگر گناه نکرد. به اندازه اطاعاتی که انجام داده است، ایمان دارد. انسانی که دیگر گناه نمی­کند، ولی هنوز گناهان گذشته بر دوشش هست چکار کند؟ غصه گناهان قبلی را چه کند؟ خب باید آنها را هم حل کند. اگر حل نکند که هنوز باقی مانده. انسان زمانی امضای ایمان را می­گیرد که دیگر گناه انجام ندهد و گناهان گذشته ­اش را هم جبران بکند. مثلا دیگر نماز و روزه­ی قضا ندارد، خمس­ هایش را کامل پرداخته، اگر غیبت کسی را کرده، حلالیت طلبیده و الی آخر. دیگر هیچ گناهی بر گردنش نیست. پس این شخص دارای امضاء ایمان است. حال به مرحله بعد می­رود، یعنی دلش به پاکی می­رسد. دیگر در دلش هم بخل و کینه وحسد وجود ندارد. اگر انسان به این مرحله از ایمان رسید به جایی می­رسد که در آیه ی 19سوره مبارکه جاثیه در موردش می­فرماید:إنَّ الظــّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلياءُ بَعْض وَاللهُ وَليّ المُتــّقينَ .در قسمت قبل گفتیم در آنجا به اول راه رسیده بود و تازه به او مرکبی دادند تا به مقصد برسد. در اینجا می­گوید: آقایی بالای سرت حاضر می­شود، که لحظه به لحظه مواظب تو است و دیگر ممکن نیست راه را اشتباه کنی. مرکب نور هم راه را اشتباه نمی­کرد. اما دیگر با شخصی که در بالای سر دارد و دلسوز او است، فرض اشتباه هم ندارد. معنی دلسوزی را در روزهای گذشته عرض کردیم . وَاللهُ وَليّ المُتــّقينَ از آن روزی که به پاکی می­رسد و تحت ولایت الهی در می­آید. انسان درپاکی به این ولایت می­رسد.

ترک گناه مرحله قبل آن است.اللهُ وَليّ الــّذينَ آمَنواهر کس ایمان دارد که برای داشتن آن حداقل کار ترک گناهان است، به این می­رسد. اما درجه دارد. آن دلسوز به مقدار پاکی شما برایتان دلسوزی می­کند. اگر انسانها اندازه مهربانی خداوند را می­دانستند، از همه چیزشان می­گذشتند تا به آن مهربانی برسند. سینه پدر و مادر برای مهربانی و دلسوزی به فرزندشان چه مقدار توانایی و گشایش دارد؟ در حد یک بشر است دیگر. دوست هم که داشته باشد، چقدر می­تواند برای شما دلسوزی کند؟ این دوست داشتن قابل مقایسه بادوست داشتن خداوند که نیست. وقتی خداوند بخواهد برای بنده ­اش دلسوزی کند، حتی به ذره­ ها توجه دارد.  داستانی که قبلا گفته ایم برای شخصی اتفاق افتاده است.  قبل از اینکه صحنه گناه را ببیند، چشمش بسته شد. او نمی­دانست که گناهی پیش می­آید. قبلش چشمش بسته شد. چشمت نباید به گناه بیفتد. دلسوز مراقب است و چشمت را می­بندد تا به گناه نیفتد. انقدر دلسوز است. مواظب نان و خانه و همسر و فرزند و ... هست. دلسوزی همه جا می­آید. هرچه انسان پاک­تر باشد، دلسوزی خدا هم برای او بیشتر می­شود. پس وقتی انسان پاک شد، راه کمال را پیدا می­کند. معلم دلسوز پیدا می­کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای