یا جابر إنَّ اللهَ أولَّ ما خَلَق خَلَقَ محمدً وَ عِترَتَهُ. نه فقط پیامبر. پیامبر و عترتش اینها اول خلق خدا هستند. اولین مخلوقات خدا این بزرگواران اند. وَ عِترَتَهُ. الهُداهِ المَهدیین وَ کانُوا أشباحَ نوراً بَینَ یَدَی الله. اینها یک شبح های نورانی بودند در محضر خدا.
درباره زبان فرموده اند که شما یک کلمه می گویی از شرق عالم تا غرب عالم می رود، خون ها می ریزد. آبرو ها به باد می دهد. گاهی یک کلمه که آدم می گوید خیلی سخت تر از خیلی دیگر از گناهان است.
هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس هیچ وقت، هیچ کس هیچ وقت مجبور به گناه نیست. اگر مجبور به گناه باشد، دیگر گناه برای او گناه نیست. وقتی مجبور به گناه است، هیچ وقت گناه برای او گناه نیست. اما یک وقتی هست که من آن مجبوری را خودم درست می کنم. می روم اول یک سرازیری. آن قدم های اول لیز را خودم عمل می کنم و بعد هم دیگر نمی توانم خودم را نگاه دارم.
اگر آدم می خواهد صاحب دل شود، باید اول صاحب چشمش شود. صاحب زبانش بشود. صاحب دستش بشود. صاحب شکمش بشود. یک صفت از صفات الهی، این است که او قادر مختار است. قادر مختار است. قدرت دارد بر همه چیز. اختیار دارد بر همه چیز. بنده اگر زحمت بکشد قادر مختار می شود. همین من و شماها. قادر مختار می شویم. هرکاری بخواهیم می توانیم. اختیاردار [می شویم].
آدم هرچه فهمش در دینش بیشتر باشد، فهمی که از درون آن بصیرت می آیدها؛ هرچه فهمش در دینش بیشتر باشد، قیمت اعمالش بیشتر است. شما با این اعمالتان در آخرت سر می کنید. نه با چیز دیگری. آدم چیز دیگری که نمی برد. اعمال خودش را می برد. بنابراین هرچه قیمت این اعمال بیشتر باشد، سرمایه شما در عالم آخرت بیشتر خواهد بود. اگر آدم در فهم بیشتر دینش بکوشد، اگر آدم بکوشد، سرمایه اش بیشتر خواهد بود.
آقا نماز خوب باید بخوانی. حداقلش این است که حواس من در نماز از اولش تا آخرش جمع باشد. اگر نصفش حواست جمع بود نصفش درست است. قبول است. نصف دیگرش قبول نیست. شما چهار رکعت نماز خواندی دو رکعت قبول است. در روایت دارد برای یک نفر ثلثش قبول است. برای یک نفر ربعش قبول است. برای یک نفر نصفش قبول است. بستگی دارد به مقداری که من حواسم در نماز است. حواسم در نماز است، برای آن کارهای قبلی ام است.
گناه مشمول گذر زمان نمی شود. اگر آن را حل کرده بودی و جبران کرده بودی، جبران شده. حل شده. پاک شده. دیگر هیچ چیز نیست. ببینید دیگر هیچ چیز نیست. دیگر هیچ مشکلی ایجاد نمی کند. اما اگر من جبران نکرده ام، توبه نکرده ام، توبه هرچیزی مطابق خودش است، اگر توبه نکرده، این می ماند.
اعتقادات من باید یقینی باشد.حالا مثال عرض می کنم. اعتقاد یقینی این است که اگر من یک مقاله خواندم، یکهو بی اعتقاد نمی شوم. چون قطعی بوده. اعتقاد در دل من قرص و محکم شده بوده. یک حادثه پیش آمد. یک مدتی سختی. یک وقت هایی یک نامه هایی برای من می فرستند. مثلا می گوید از بس که به من سخت گذشته یواش یواش دارد به دینم هم لطمه می خورد. این مشکل است. من باید اعتقاد یقینی داشته باشم.
ببینید آن هدایت عامه برای همه هست. یک هدایت اولیه شامل حال همه افراد بشر هست. اما گمراهی دیگر گمراهی عام نداریم. هرچه گمراهی است، نتیجه عمل خود آدم است. مثلا قرآن را می خواند، اوقاتش تلخ می شود. بدش می آید. مثلا سیاهی عزاداری امام حسین (علیه السلام) را می بیند. می گوید یعنی چه؟ همه اش... مثلا. در دلش اعتراض دارد. اوقاتش تلخ شده. این مال چیست؟ مال رفتار و اعمالی که کرده.
از امام صادق علیه السلام سوال کردند. آقا چرا یوسف در آن لغزشگاه خیلی بزرگ نلغزید؟ گفت برای اینکه از اول یک بار هم در صورت او نگاه نکرده بود. قدم اولش را نرفته بود. اگر خدایی نکرده آدم قدم را برود... ببینید تا من قدم گناه را برمی دارم، سایه شیطان می افتد روی سرم
فرمایش بزرگان است. فرمودند شخص مومن است. اگر مومن است. دلیل اینکه مومن است چیست؟ هیچ وقت به هیچ دلیلی گناه نمی کند. هیچ وقت به هیچ دلیلی گناه نمی کند. اگر کسی یک وقت خدایی نکرده یک لغزش کرد، می خواهد عمد بکند، به عمد گناه می کند و خیلی هم حظ و کیف می کند، این باید یک فکر اساسی برای خودش بکند. اما نه. یک وقت پیش می آید. خب این جبران می کند. جبران می کند. عیب ندارد.
کسی ادعا می کند من شیعه هستم. یعنی پیرو هستم. اما با خانم ها می گوید و می خندد و شوخی می کند و هیچ مناسبتی هم ندارد. خانم نامحرم است. مرد نامحرم است. و یا اینکه دست می دهد. یا...
الأدَبُ کُلفَهٌ. یک مجموعه زحمت است. آدم به خودش زحمت می دهد که درست رفتار کند. البته وقتی در طول زمان آدم مدتی به ادب رفتار کرد، دیگر برایش سهل می شود. آن سختی ها در طول زمان برطرف می شود. تبدیل به خلق آدم می شود. آدم صاحب خلق خوب می شود. دیگر زحمت ندارد.
اصلا ما می خواهیم چکار کنیم؟ هدف اصلی ما چیست؟ هدف اصلی ما هرچه می خواهد باشد، باشد. هدفی که من دارم هرچه می خواهد باشد. قیمت ندارد. هدفی که در خلقت شما بوده [مهم است]. خدای متعال از خلقت شما چه هدفی داشته؟ آن هدف است. نه اینکه هدف من چیست.
دین را ائمه ما معنا کرده اند. فرمودند که هَلِ الدّین إلّا الحُبّ وَ البُغض. بلد هستیم دیگر. این حرفی است که مکرر گفته شده و شما شنیده اید. دین چیزی جز یک دوستی و یک دشمنی نیست. دین دار کسی است که با یک چیزهایی دوست است و با یک چیزهایی دشمن است. دین عبارت است از یک دوستی و یک دشمنی. چیز دیگری نیست. قرآن را یادتان هست. آخرین آیه سوره چه؟ فتح. فرمود که مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ.
فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ من از شما اجر درخواست نکردم. من آمدم به داد شما برسم. یک طبیبی هستم آمده ام برای معالجه شما. از شما هم هیچ مزدی نخواستم. فَإِن تَوَلَّيْتُمْ اگر پشت کردید، فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ من از شما اجر درخواست نکردم. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ اجر من بر خداست. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و او به من امر فرموده است که من از مسلمانان باشم.
یک آیه بسیار مهم، این آیه خیلی مهم است. یک آیه کوچولو.اما خیلی حرف اساسی است از حرف های اساسی فوق حد فکر ما. خدای متعال یک عده از بندگان خاص خودش را که این ها عرش نشین بودند، این ها عرش نشین بودند؛ به میان ما خاک نشینان فرستاده است که ما را به همراه خودشان به عرش ببرند. ما، همه ما، همه ما توانایی و استعداد رفتن این راه را داریم. می توانیم همراه آن ها به عرش برویم. این ها یعنی چه؟ واقعا واقعیت دارد. فقط ای کاش که ما یک ذره اش را چشیده بودیم. بقیه اش را می توانستیم باور کنیم.
ممکن است بعد از روز هشتم که روز شهادت حضرت عسکری علیه السلام است، یک مجلس های جشنی باشد. ببینید جشنی که اهل بیت آن را می پسندند، جشنی نیست که در آن یک ذره سر سوزن خلاف باشد. خلاف اخلاقی و خلاف شرعی.
ببینید یک حرف بدی هم می زدند که دیگر نمی شود آدم از این بدتر بزند. می گفتند پاک دامن ترین موجود عالم از بدترین اعمال شرعی خشنود می شود. شما از این حرف بدتر نمی توانستی بزنی. اگر حساب و کتابی در عالم هست، یک روزی می ایستی و جواب این حرف و این کاری که کرده ای را می دهی. آن وقت یک حرف هایی را هم نمی شود جواب داد
خدای خالق ما از ما ادب خواسته است. و دلیلش هم این است که شما بعد به یک عالمی می روی که در آن عالم همه چیز بر اساس ادب است. هرمقدار ادب بیشتر باشد، در آن عالم شما عزیزتر هستی. ببینید آدم از نظر ادب به جایی می رسد که معصوم می شود. یعنی حتی یک خیال خلاف ادب هم به خاطرش خطور نمی کند.
گفتند یک کسی مجلسی مثل مجلس ما داشت. یک کمی جا تنگ بود. گفت آقایان بلند شوند و یک قدم جلو بیایند. خب آقایان بلند شدند.و یک قدم جلو آمدند. ایشان گفتند آقا همه حرف ها همین بود. همه پیغمبرها و انبیاء و اولیاء آمده اند بگویند یک قدم جلو بیایید. ما حرف مان را زدیم دیگر. برویم پی کارمان. یک قدم بیایید جلو